سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/6/15
11:11 صبح

روحانی نمونه

بدست فصل رویش در دسته

روحـانـی نمــونـه

مقـدمـه

نمونه ها زیادند؛ مثل پدر نمونه، معلم نمونه، کارگر نمونه، رزمنده ی نمونه، و... اما ما در اینجا از «روحانی نمونه» سخن خواهیم گفت. این واژه ترکیبی از «روحانی» و «نمونه» می باشد. بنابراین لازم است در ابتدا این دو واژه را موشکافی کنیم.

 روحانی کسی است که توجه به مسائل خدائی و گرایش به سوی معنویت و آخرت در همه ی زندگی او جاری است؛ زیرا روح همان حقیقت الهی است که در قالب جسمانی انسان دمیده شده است. نتیجه ی حاصل از این تعریف این است که اگر کسی تمام توجهش به جمع اموال بوده، بگونه ای که  حتی اعمال معنوی را نیز با محاسبات مادی می سنجد، او روحانی نبوده بلکه یک شخصیت جسمانی و مادی است که به اشتباه به روح و روحانیت نسبت داده می شود.

اما مراد از نمونه چیست یا کیست؟ نمونه شخصی را می گویند که خارج از روال طبیعی و بیشتر از حدّ معمول از استعدادهای خدادادی خود استفاده کرده است.

برای واضح تر شدن مطلب، کشاورز نمونه و صنعتگر نمونه و معلم نمونه را مثال می زنیم.

* کشاورز نمونه به کسی می گویند که در اثر فرایندی به تولید حداکثری محصول دست پیدا کند. مثلاً اگر یک کشاورز عادی از یک زمین یک هکتاری، سه تُن گندم برداشت می کند، او هفت تُن برداشت کند.

* صنعتگر نمونه کسی است که اگر دیگران در کارگاه خود قطعاتی را به طور معمول می سازند، او قطعه ای را با کیفیّت بهتر و هزینه ی کمتر تولید کند.

* معلم نمونه کسی است که علاوه بر تدریس متعارف، به درد دل دانش آموزان هم گوش کند و برای حلّ مشکلات آنها راه حل پیدا کند. با اولیاء دانش آموزان هم در ارتباط باشد و در روش تدریس، برای فهم بهتر دانش آموزان سبک جدیدی به وجود آورد.

با توجه به این مثال های روشنی که از نظر گذشت، می توان روحانی نمونه را نیز تعریف کرد.

 یک روحانی نمونه کسی است که خدائی باشد و نهایت تلاش خود را برای فهم و تفهیم درس به کار برده و به غیر خدا توکّل نکند. سیره و روشی را ابداع کرده و به کار بندد که هدایت گری جامعه با سهولت و کیفیت بهتر انجام بگیرد.

برای رسیدن به این ایده (روحانی نمونه) ویژگی ها و پارامترهایی لازم است که در سلسله بحث هایی به بررسی و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.

1- کـار بـرای خـدا

ویژگی اول یک روحانی نمونه از دو عنوان «کار و تلاش» و «برای خدا بودن» تشکیل یافته است.

از ویژگی های یک روحانی نمونه، تلاشگری او است. این ویژگی از آموزه های قرآنی اسلام است. چنانکه در مورد آیه ی هفتم از سوره ی انشراح (بنا بر قرائت مشهور از کلمه ی« فَانصَبْ» که می فرماید: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ») با استفاده از کلام مفسرین بزرگ نکاتی قابل ذکر است. از جمله اینکه برای یک سالکِ راه خدا، از کار اُفتادگی، فراغت و بازنشستگی معنا ندارد.

رسول گرامی اسلام(ص) اگر نهایت تلاش خود را به کار نمی بستند، چگونه می توانستند بیش از هشتاد جنگ را اداره کنند؟ و چگونه می توانستند فضای جهالت عربی را به فضای تمدن اسلامی و علم و معرفت تبدیل کنند.

نمونه ی معاصر انسان های تلاشگر، امام راحل(ره) است. اگر ایشان تمام تلاش خود را به کار نمی بستند، چگونه می توانستند تا حدود شصت سالگی بارِ علم خود را از نظر فقاهت و فلسفه و تفسیر و عرفان و علوم دیگر بسته و از حدود شصت سالگی تا نزدیک هشتاد سالگی، انقلابی با آن عظمت را رهبری و به ثمر رسانند.

مقام معظم رهبری نمونه دیگری برای انسان های تلاشگر به شمار می آیند؛ چرا که هم مبارزات دوران ستمشاهی و هم مبارزات زمان انقلاب را مدیریت کرده و در همان حال در ابعاد علمی به مراتب عالی اجتهاد و مرجعیت رسیدند.

بسیاری از مجتهدین و مبارزین از همین قبیل می باشند؛ چرا که بدون کار و تلاش به بخشی از این موفقیت ها هم دست نمی یافتند.

اما در مورد عنوان دوم که (خدائی بودن) است نیز باز از قرآن کریم مدد می جوئیم.

 آیه ی هشتم از سوره انشراح، به خداگرائی و جهت دادن کار و تلاش به سمت معبود توصیه می فرماید: « وَ إِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ »

«رغبت» همان گرایش نفسانی و نیت و اراده است که لازم است در جهت رضایت خدا شکل بگیرد نه در راه خودپسندی و خودخواهی.

علاوه بر آیه ی فوق، قید «فی سبیل الله» که در بسیاری از آیات تکرار شده است و تعبیرات دیگری مانند: «یَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»(احزاب/39) که در مورد مبلّغین حقیقی راه خدا بیان گردیده و آیه ی شریفه «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى»(سبأ/46) که تنها موعظه الهی به پیامبر عظیم الشأن می باشد، همه تأکیدی بر انطباق کار و کوشش با جهت و غرض الهی است.

در اینجا برای دوری از کلّی گویی، به چند نمونه از مصادیق «کار برای خدا» که روحانی نمونه خود را به آن مزین کرده، اشاره می شود:

*روحانی نمونه برای تبلیغ دین خدا، فقط به منطقه ی پُرجمعیت یا کم جمعیت توجه ندارد.

*روحانی نمونه به کم یا زیاد بودن حق الزحمه، دل بسته نیست.

*روحانی نمونه توکّل به فلان آقا و فلان مؤسسه و فلان اعزام کننده ندارد؛ اگر چه با همه ی آنها همکاری می کند.

*روحانی نمونه خوشبختی و بدبختی خود را مرهون استقبال یا عدم استقبال مردم نمی داند.

*روحانی نمونه گاهی سکوت و گاهی فریاد و حرکت را وظیفه ی خود می داند.

*روحانی نمونه حرکت کل جامعه بشری را که مقدمه ی ظهور منجی عالم است مدّ نظر دارد. یعنی در راستای جهانی بودن اسلام تلاش می کند؛ چنان که امام خمینی فرمودند: «ما سنگرهای کلیدی دنیا را فتح خواهیم کرد.»


88/6/15
11:10 صبح

گوش خر

بدست فصل رویش در دسته

 گوشِ خر

اگر با عنوان بالا مشکل دارید، به گیرنده های خود دست نزنید؛ مشکل از ما است! می پرسید: خلاصه این «گوش» را به جناب درازگوش اضافه کنیم یا نکنیم؟ می گوییم: نیازی به تحقیقات مفصّل نیست و کسی هم این مشکل را برای راه اندازی مرکز یا مؤسّسه یا پژوهشکده ی جدیدی بهانه نکند! چون ما پاسخش را در آستین داریم: هر دو ممکن است و هر دو می تواند درست باشد.

ظاهراً اولین بار جناب مولوی، این «ممکن» را «واقع» کرده است:

                                               گوشِ خر بفروش و دیگر گوش خر

                                                این معانی را نیابد گوشِ خر

بنابراین مشکل در نوع رابطه ی میان گوش و خَر نیست؛ بلکه مسئله این است که گوش هم انواعی دارد و ما شاید با همه ی انواع و اقسام این عضو گوشه گیر آشنا نباشیم. همه ی اینها مقدمه بود تا در اینجا مقداری «گوش پژوهی» کنیم.

داشتیم می گفتیم که گوش هم انواعی دارد؛ اما شاید نتوانیم اینجا همه ی گوش ها را بگیریم و به شما نشان دهیم. پس، از باب «آب دریا را اگر...» و این جور حرف ها، دو نوع معروفش را به استحضار گوش پژوهان محترم می رسانیم:

1-     نخست گوشی است که صداها را می گیرد، اما برای آنها تَره هم خُرد نمی کند. این همان گوشی است که جناب مولانا کم لطفی کرده، به خَر نسبت می دهد.(کم لطفی به گوش یا خر؟! فتأمّل)

2-     گوش دوم آن است که وقتی صدایی را می شنود، شروع به سیخونک زدن به صاحبش می کند که مهمان داریم و باید از او پذیرایی کنیم. از قضا جناب مولانا درباره ی این گوش هم افاضات کرده اند:

                                            آدمی فَربه شود از راه گوش

                                            جانور فربه شود از حلق و نوش

این گوش به پنبه آلرژی دارد و همیشه با خود زمزمه می کند:

                                            پنبه ی وسواس بیرون کن ز گوش

                                            تا به گوشَت آید از گردون خروش

نتیجه می گیریم که گوش محترم را هم می توان به خر اضافه کرد و هم می توان آن را فروخت و یکی دیگر خرید که کار کند و هنرش فقط ضبط کوتاه مدت صداها نباشد.

این افاضات، خلاصه ی چندین سال گوش پژوهی ما بود. حالا توصیه های کارشناس محترم را بشنوید. (ببخشید! گوش کنید.)

از شنیدن تا گوش کردن!

گوش کردن به معنای شنیدن نیست. شنیدن یک فرایند فیزیولوژیکی است. به ارتعاش امواج صدا در گوش میانی و فرستاده شدن محرّکهای الکتروشیمیایی از گوش میانی به سیستم مرکزیِ شنوایی در مغز را شنیدن می گویند. اما گوش کردن، توجه دقیق به صدا و دریافت معنای آن است. معمولاً زمانی که گمان می کنیم به دقت گوش فرا می دهیم، تنها پنجاه درصد از آنچه را که می شنویم، درک می کنیم و پس از گذشت دو روز، فقط نیمی از این پنجاه درصد را می توانیم به خاطر آوریم. بنابراین عجیب نیست که گوش کردن را «هنر فراموش شده» می خوانند.

انواع گوش کردن

1- گوش کردن تفنّنی: این نوع گوش کردن برای لذت بردن و سرگرمی است؛ مثل موقعی که به شعر و سرودی جذاب یا یک سخنرانی سرگرم کننده و جالب، گوش می سپاریم.

2- گوش کردن فعّال و همدلانه: این نوع گوش کردن، برای حمایت عاطفی از گوینده است. برای مثال، هنگامی که روان پزشک به اظهارات بیمار خود گوش می کند، یا زمانی که همدلانه پای سخن دوستان خود می نشینیم، آنان را برای گفتنِ بیشتر و بهتر تشویق می کنیم.

3- گوش کردن برای درک مطلب: این نوع گوش کردن، برای فهم شنیده ها، لازم است؛ وگرنه می شنویم بدون اینکه بفهمیم.

4- گوش کردن منتقدانه: نقد و ارزیابی یک پیام، موقوف به این نوع گوش کردن است؛ مثل هنگامی که به نطق انتخاباتی یک کاندیدای سیاسی گوش می سپاریم یا هنگامی که حرف های هم مباحثه ای خود را می شنویم.

به رغم اهمیت همه ی انواع گوش سپاری، در این نوشتار، فقط دو نوع اخیر را بررسی می کنیم.

عللِ «شنیدن و نفهمیدن»

1- عدم تمرکز

مغز ما به طور باورنکردنی، قوی و فعّال است. ما می توانیم در هر دقیقه 120 تا 150 کلمه بر زبان بیاوریم، اما مغز ما می تواند در هر دقیقه 400 تا 800 کلمه تولید کند یا بشنود. این امر می تواند گوش کردن را خیلی آسان جلوه دهد اما در حقیقت این مسئله تأثیر معکوس دارد؛ زیرا ممکن است در وقت شنیدن، مقداری از «زمان مغز» اضافه بیاید؛ یعنی مغز کار خود را کرده و منتظر کلمات جدید است اما هنوز کلمه ای صادر نشده است. در این هنگام جریان گوش کردن، بر اثر تفکر درباره ی مسائل متفرقه قطع می شود. به همین دلیل گاهی هنگام گوش کردن در کلاس درس، مسئله و حادثه ای به ذهنمان راه می یابد و تمرکز ما را به سادگی برهم می زند.

2- وسواس در گوش کردن

همیشه عیب از بی توجهی نیست؛ گاهی اوقات مشکل در بیش از اندازه گوش کردن است. آنگاه که به هر یک از لغت های گوینده چنان توجه می کنیم که گویی تمامی کلماتش به یکسان مهم هستند، نکته ی اصلی گوینده گم شده، درک آن ناممکن می شود. نباید خود را چنان غرق جزئیات و فروع کنیم که محورهای اصلی سخن، تحت الشعاع قرار گیرند. به عبارت دیگر: «عَلیکُم بِالمُتونِ لا بِالحَواشی».

3- پرش به سوی نتایج

گاهی اوقات هنگامی که به صحبت های یک سخنران گوش می دهیم، ذهنمان سریعاً متوجه نتایج می شود. این پرشِ ناسودمند، یکی از علل ضعف یا کمرنگی ارتباط ما با طرف های گفت و گو است. در واقع همان حرف در دهان گوینده گذاشتن است. چون مطمئن هستیم که چه می خواهند بگویند، به آنچه می گویند دقت نمی کنیم. حتی گاهی اوقات نمی شنویم که چه می گویند.

4- تمرکز روی طرز بیان و ظاهر گوینده

توجه بیش از حدّ به ظاهر یا طرز صحبت کردن افراد، باعث می شود ما به آنچه می گویند، گوش نکنیم. برخی از افراد آن قدر به ظاهر شخص، لهجه های محلّی، نقایص و عیوب کلام یا تکیه کلام های گوینده، اهمیت می دهند که گوش سپردن به کلام او را از یاد می برند.

5- شنیدن برای نقد کردن

گاهی هدفمان از گوش دادن، فقط اشکال کردن، ایراد گرفتن و پاسخ گفتن به گوینده است؛ نه فهم مطلب. در نظر داشته باشید که هدف از گوش دادن، کسب معرفت و آگاهی است. بنابراین سعی کنید ابتدا «پیام را دریابید». وظیفه ی شنونده این است که بفهمد؛ موافقت یا مخالفت، در مراحل بعد معنا پیدا می کند.


88/6/15
11:9 صبح

ثبت و ضبط اطلاعات

بدست فصل رویش در دسته

                                         ثبت و ضبط اطلاعات

بعد از مطالعه ی منابع و متون، برای حفظ و نگهداری اطلاعاتی که از طریق مطالعه به دست آورده ایم، به هیچ وجه نباید به حافظه تکیه کنیم بلکه باید هر چه سریع تر آن را ثبت و ضبط کنیم تا به هنگام نیاز بتوانیم از آن استفاده کنیم. نکته ی اساسی که در یادداشت اطلاعات باید مورد توجه قرار گیرد، این است که از روش و ابزارها استفاده شود تا یادداشت ها از قابلیت دسترسی سریع، تنظیم و طبقه بندی برخوردار باشد. اگر روش مناسبی برای جمع آوری اطلاعات نداشته باشیم، اطلاعات جمع آوری شده به توده ای از اطلاعات گسسته و غیر قابل استفاده تبدیل خواهد شد.

شیوه های یادداشت برداری

امروزه بهترین شیوه ای که برای یادداشت برداری یا ثبت و ضبط اطلاعات به کار می رود، شیوه ی فیش برداری یا تهیه ی یادداشت در برگه های یادداشت است.

روش های تهیه ی فیش

اطلاعاتی که ثبت می کنیم یا عین متن هستند یا خلاصه یا برداشتی از آن؛ در نتیجه به سه صورت می توانیم هر فیشی را تهیه نماییم.

1-     فیش نویسی: بدین صورت که اطلاعات موجود در متن را بر روی برگه ی یادداشت بنویسیم. حال این کار می تواند یا به صورت خلاصه یا به صورت برداشت یا به صورت یادداشت عین متن انجام گیرد.

2-     فیش سازی: با توجه به اینکه امروزه امکان تصویربرداری از متن (فتوکپی یا زیراکس) یا استفاده از اصل متن (به صورت قیچی کردن) وجود دارد برای فیش هایی که نقل قول مستقیم هستند، ضرورت نوشتن وجود ندارد. به جای آن یا از متن کپی می گیریم و یا اصل آن را جدا می کنیم و بر روی برگه های یادداشت می چسبانیم. در این صورت کافی است مشخصات اطلاعات ثبت شده بر روی فیش یادداشت شود.

3-     فیش های آدرسی یا سندی: در مواردی هیچ ضرورت ندارد که پژوهشگر اطلاعات موجود در منابع را بر روی برگه های یادداشت ثبت نماید؛ زیرا کتاب یا منبع در اختیار اوست و هرگاه خواسته باشد می تواند به آنها رجوع کند. از این رو برای تهیه ی یادداشت کافی است آدرس و مشخصات منبع و موضوعات فیش یادداشت شود و هرگاه پژوهشگر نیاز به اصل اطلاعات داشت، به خود منبع رجوع نماید

فنون یادداشت برداری

1-     یادداشت ها به صورت واضح و روشن نوشته شود تا خواندن آن آسان باشد.

2-     در نوشتن یادداشت امانت داری رعایت شود. در صورتی که یادداشت عین مطلب باشد، در واقع باید متن به صورت کامل رونویسی شود اما در صورتی که یادداشت به صورت خلاصه یا برداشت باشد، در محتوا و پیام اصلی نوشته هیچ گونه تصرفی صورت نگیرد.

3-     از یک طرفِ برگه ی یادداشت برای نوشتن استفاده شود. لازم است برای مطالعه و بررسی یادداشت ها آن ها را طبقه بندی کرد. در صورتی که اگر در هر دو طرف فیش بنویسیم، به راحتی نمی توان آن ها را طبقه بندی کرد و بر آن ها اشراف کامل داشت.

4-     از هر برگه ی یاددداشت برای ثبت یک اطلاعات مشخص با موضوع واحد استفاده شود و از ثبت اطلاعات مختلف بر روی برگه ی یادداشت خودداری شود.

5-     برای تمام یادداشت ها عنوان مناسبی در نظر بگیرید. عنوان انتخابی باید به گونه ای باشد که هم معرف محتوای یادداشت باشد و نیز محل کاربرد و استفاده از یادداشت در پژوهش را مشخص نماید.

6-     منبع و مأخذ هر یادداشت را در پایین یا بالای برگه ی یادداشت بنویسید.

7-     نوع یادداشت را مشخص نمایید. اینکه مشخص شود یادداشت شما نقل قول مستقیم باشد یا غیر مستقیم، خلاصه باشد یا برداشت، در پژوهش امر بسیار مهمی است.

8-     سعی کنید همراه با هر یادداشتی که ثبت می نمایید، دیدگاه های خودتان را نیز یادداشت کنید؛ یعنی در نوشتن یادداشت ها منفعل نباشید بلکه به صورت فعال در برابر هر محتوایی که ثبت می کنید، اظهارنظر داشته باشید. زیرا خلاقیت های ذهنی اگر یادداشت نشوند از بین می روند.

9-     در مواردی یادداشت های شخصی نیز تهیه کنید. همان گونه که افکار و اندیشه های دیگران را ثبت می کنید، افکار و اندیشه های خود را نیز به صورت مستقل ثبت کنید.

10- میزان یادداشت در هر زمینه ای به همان اندازه باشد که مورد نیاز شماست. از ثبت اطلاعات اضافی پرهیز کنید.

بازنگری و ویرایش فیش ها

از جمله اموری که بعد از اتمام جمع آوری و ثبت اطلاعات باید انجام گیرد، بررسی یادداشت هایی است که فراهم آمده است.

فواید بازبینی فیش ها توسط پژوهشگر به شرح ذیل است:

1-     حذف یادداشت های زاید.

2-     تکمیل بعضی از فیش های احتمالی: در فرایند جمع آوری اطلاعات در مواردی این احتمال وجود دارد که پژوهشگر یادداشت هایی تهیه نماید که فاقد بعضی از مشخصات ضروری باشد؛ مثلا مشخصات منبع آنها یا نوع ثبت آنها، یادداشت نشده باشد. از این رو قبل از اینکه فیش ها طبقه بندی شوند، ضروری است تکمیل شوند؛ چون فیش غیر مستند در فرایند پژوهش ارزش چندانی ندارد.

3-     حذف فیش های تکراری: بالا رفتن تعداد فیش ها در تحقیقات اسناد و مدارکی، فرایند تجزیه و تحلیل را مشکل می نماید. بدین جهت تا جایی که ممکن است باید تعداد فیش ها کمتر شود. از جمله ی این اقدامات حذف فیش های تکراریِ غیر ضروری است.

         لازم به یادآوری است که در مواردی نباید فیش های تکراری را حذف نمود؛ به عنوان مثال در جایی که تکرار اطلاعات در منابع متعدد دلیلی بر اعتبار یک مطلب باشد، نباید آن را حذف کرد.  


88/6/15
11:8 صبح

دنیای امروز دنیای تشکیلات است(2)

بدست فصل رویش در دسته

                                                        دنیای امروز دنیای تشکیلات است(قسمت دوم)

وظایف کلیسا

این تشکیلات بسیار مقتدر کلیسا، در اداره ی امور مذهبی مردم به قدری دقیق است که اگر در دِهی از دهات تنها یک خانواده ی مسیحی حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصی به آنجا می رود تا مراسم اقامه ی نماز را انجام دهد. در لبنان دِهی هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد...دِه مهمی است. همه ی ساکنان آن شیعه هستند و منطقه ی پیرامون آن هم شیعه نشین است. در این دِه یک خانواده، تنها یک خانواده ی مسیحی وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحی هستند. این دِه کلیسایی دارد. آقای کشیش روزهای یکشنبه می آید، در کلیسا اقامه ی نماز می کند و باز می گردد. دِه دیگری هست به نام «روم» که نصف جمعیت آن مسیحی است و نصف دیگر آن شیعه. البته آن نیمه ای که مسیحی است، جمعیت چندانی ندارد. یعنی سکنه ی آن چند نفری بیشتر نیستند. شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این دِه یک مدرسه دارد و روزهای یکشنبه کشیشی برای تعلیم امور دینی مُحصّلین به دِه «روم» می آید، درس خود را می دهد و باز می گردد. یعنی شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحی که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً  نمی یابید! حالا شما تمام کاتولیک های دنیا را تصور بکنید که بالغ بر 500 میلیون نفر هستند. اینکه این 500 میلیون نفر را اینها چطور باید کنترل بکنند، خدا می داند!

خوب، در مقابل اینها ما هستیم که در وسط افتاده ایم و شده ایم مثل گوشت قربانی! دهاتی داریم که مسیحی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که سُنّی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که بهایی ها در آن تبلیغ می کنند؛ و همین طور إلی آخر! ...

سازمان وسیع دیرها

قسمت دوم که بسیار عجیب است، مسأله ی دیرهاست. یسوعی ها را برای شما مثال می زنم. این یسوعی ها اول در اثر کوتاهی هایی که کلیسا طیّ قرون وسطی نسبت به امور دینی و مذهبی و علمی کرد، شکل گرفتند. «لوتر»ی آمد، پروتستان ها آمدند، و از کاتولیک ها منفصل شدند. جوانانی بودند که به نام «یسوعی» متشکل شدند و یک سلسله کارهایی شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافی در آمده، به صنف معینی بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان برای این که با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتی درست کردند که در حقیقت صبغه ی فرهنگی داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیش هایی تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند. مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیکدان و شیمیدان هم هستند و هکذا. تمایز اینها با مردم عادی فقط یک یقه ی سفید است. و الّا لباسشان عیناً لباس عادی است. کارشان هم اداره ی امور بیمارستان ها، دانشگاه ها، مدارس حرفه ای، دارالأیتام ها و درمانگاه هاست.

طبیبی هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر برای شما عرض کنم که «روبرت کُخ»، کاشف میکرب سِل، کشیش است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم بسیاری از کاشفین نظریات جدید کشیش بوده اند، تعجب نکنید. یکی از اینها همین کشیش بلژیکی«لومتر» است که اصل توسعه ی عالم را کشف کرد؛ که عالم دائماً گسترده تر می شود. همین نظریه ای که با آیه ی کریمه ی «و السّماءُ بَنَیناها بأیدٍ و إنّا لَموسِعون» منطبق است. یعنی عالم در حال توسعه است. این نظریه ای که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکی به نام لومتر طرح شد. با این که کشیش است، اما اطلاعات کیهانی او به قدری زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه ی دانشمندان است. یعنی شما در طبقه ی کشیش ها می توانید طبیب های خوب، مخترع عای بنام، فیزیکدان های خیلی مهم، شیمیدان های خیلی مهم، وکلای عدلیه ی معروف و ریاضی دانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستی دارم که نامش «أب فرانسوا دوپریلاتور» است. «أب» یعنی کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگ ترین فیزیکدان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقا لباسش هم لباس کشیشی است. مرد بسیار عالمی است و در عین حال کشیش هم هست.

اینها با این اوصاف چکار کردند؟ آمدند و مجاری امور را به دست گرفتند. همان مجاری الاموری که بر اساس اخبار و احادیث ما باید به دست «العلماء بالله» باشد. این مجاری امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیه، ریاضیدان، فیزیک دان و... آن وقت خدا می داند که اینها در مؤسّساتشان چه می کنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ می کنند. هرگز! بلکه با علم، با اخلاق و با روش مردم داری، مردم را جذب می کنند...

به هر حال، کشیشانی که عرض کردم، مجموعه ای از خبرگان و متخصصینی هستند که در همه ی رشته ها دستی دارند و اداره ی امور دانشگاه ها را بر عهده دارند. این گونه مؤسسات این قدر به کلیسا خدمت کرده اند که عرض کردم رئیسشان را پاپ سیاه می نامند و در حقیقت اینها قدرت واتیکان را در دست دارند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید! یک مؤسسه ی دینی مسیحی چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارد. چند هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه ی حرفه ای و مؤسسات مشاوره ای و روضه الاطفال و مهد کودک و سالن های ورزشی و سالن های سخنرانی و هزار برابر این، مؤسسات اجتماعی دارند. 300 میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کرده اند. آقا هرچه باشد، 300 میلیون نفر آدم بی سوادی که باسواد شده اند تحت تأثیر اینها قرار می گیرند. البته همه شان هم مسیحی نشدند اما بسیارشان شدند.

این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهای مسیحیان، به نام « دیر یسوعی ها» است. و هکذا سایر دیرها...اضف إلی ذلک دیرهای «فرانسیسکن» و «دومنیکن» و «عبرین» و « کسلیک» و هزار جور دیر دیگر که استقلال داخلی و مالی خود را حفظ کرده اند و در عین حال از ارتباطی هِرَمی با واتیکان برخوردارند...اینها نوع کار آنهاست. آن وقت می خواهید اثر عملشان چطور باشد؟

برای پیشرفت دین حق باید تلاش کرد

شما تصور می کنید که حقِ مطلق، خود به خود و بدون تلاش پیش می رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتی از پیغمبر اکرم (ص) در روز بدر برای آقایان می خوانم، ببینید از این حرف چه در می یابید. پیغمبر(ص) در این دعا می فرماید که: اللّهم إن تَهلُک هذه العِصابَه فلَن تُعبَد بَعدُ. یعنی خدایا ! اگر این دسته کشته شوند، کسی دیگر عبادتت را به جا نمی آورد. عجب! معلوم می شود که اگر مردانی محمدی و فداکارانی و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد! دیگر از عبادت خدا که چیزی بر حق تر نداریم؟ پس این که دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز می کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آنطور که لازم است پیش نمی رود، یا کمتر پیش می رود.

                     بر گرفته از کتاب «نای و نی» از مجموعه ی در قلمرو اندیشه ی امام موسی صدر/ جلد 1/ ص 286 تا 291   


<      1   2   3   4   5