سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/6/22
3:46 عصر

نظریه تکامل(1)

بدست فصل رویش در دسته

«بررسی اجمالی نظریه تکامل از دیدگاه قرآن»

بررسی و نقد هر مسأله و گزاره ی علمی باید با متد و شیوه‏های خاص آن علم صورت بگیرد. مثلاً مسائل شناختی را نمی‏شود با علوم نقلی تحقیق کرد؛ چنان چه علوم نقلی را با علوم زیست شناسی نمی‏توان بررسی نمود و حوادث تاریخی را با ادلّه ی فلسفی و براهین عقلی نمی شود ثابت نمود. پس هر علمی را باید با شیوه و متد خاص همان علم، نفی یا اثبات نمود. در مورد نظریه ی تکامل انواع (ترانسفورمیسم) یا اصالت انواع(فیکسیسم) باید گفت که اینها نظریه‏های زیست شناختی هستند و جز با متد آن قابل پاسخگویی نیستند.

 اما بررسی نظر قرآن با دو پیش فرض در این زمینه می‏تواند مقبول و مطلوب باشد: اول اینکه قرآن، وحی و کلام الهی است. دوم اینکه در قرآن، باطل راه ندارد و آنچه نازل شده، مطابق با واقع است. با این دو مقدمه می‏توان نظر قرآن را در مورد این اصل زیست شناسی جویا شده و به قضاوت نشست. البته نباید از نظر دور داشت که تصویر عامیانه از تطوّر انواع با تصویر عالمانه ی آن بسیار متفاوت است و این جا گنجایش پرداختن به آن را ندارد.

 ظاهر قرآن در مورد خلقت بشر، مؤیّد نظریه ی فیکسیسم است و نه ترانسفورمیسم و اگر فرض شود که نظریه ی ترانسفورمیسم قطعی است، چاره‏ای جز توجیه ظاهر قرآن نیست. بر این اساس، دانشمندان برای اصل این تعارض دست به توجیهاتی زده‏اند؛ چنان چه مرتضی مطهری داستان خلقت بشر در قرآن را زبان سمبلیک می‏داند. البته نه به این معنا که (آدم) نام شخص نبوده و وجود عینی نداشته است بلکه به این معنا که از نظر خلقت حیرت انگیز آدم در قرآن از آن نتیجه گیری نشده است. [1] و مصباح یزدی به فرض صحّت این نظریه، خلقت انسان را معجزه دانسته و بیان می دارد: قرآن کتاب علم نیست و برای شناساندن طبیعت نیامده است و اگر مطالبی راجع به علوم و... در آن مطرح شده اصالتاً مورد توجه نبوده است؛ چرا که مقصود اصلی، هدایت بشر و ساختن انسان است.[2]

در این میان، آیت اللّه مشکینی آیات مربوط به خلقت را به 5 دسته تقسیم کرده است که بعضی از آنان با نظریه ی تکامل انواع مخالفت ندارند. نتیجه ای که از بیان ایشان استفاده می شود این است که اولاً زبان قرآن با علوم هماهنگ است و ثانیاً نظریه ی تطوّر انواع با توحید ناسازگار نیست.

 ولی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با عقیده به اینکه اگر چه در قرآن برای نفی و اثبات این نظریه نص نداریم و هر چه داریم ظواهر قرآن است (که این ظواهر بسیار بیّّن و قریب به نصّ است) می‏فرماید: منتهی شدن بشر موجود امروزی با تناسل به یک زن و مرد، مدلول ظهوری قریب به نص آیات شریفه بوده و قابل تفسیر نمی‏باشند و اگرچه (قبول این مطلب) از ضروریات دین نیست ولی از ضروریات قرآنی می‏باشد[3 ] و هم می‏فرماید: ظاهرِ قریب به تصریح آیات قرآن، دلالت بر این دارد که بشر امروزی از نسل دو نفر زن و مردِ معیّن هستند و مرد در قرآن آدم نامیده شده است و آن مرد و زن از پدر و مادری به وجود نیامده بلکه از خاک یا گِل یا گِل پُخته و یا از زمین پدید آمده‏اند [4 ] و هم فرموده است: اما اعتقاد به این که نسل بشری به فردی از انسان کامل _(از جهت فکری) از طریق توالد بر اساس قوانین تنازع در بقا و انتخاب اصلح_ می‏رسد که او از انسان غیر کامل به دنیا آمده است، با آیه زیر دفع می‏گردد که «إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(آل عمران/ 59) به علاوه دلیلی که بر این اعتقاد اقامه شده است (مراد دلایل علمی اعم از شواهد فیزیولوژیکی، آناتومی تطبیقی، جنین شناسی حیوانات، فسیل شناسی و... می‏باشد) از اثبات مدعایشان عاجز هستند. [5 ]

بنابراین بحث اصلی این نوشتار، حول برخی از آیاتی خواهد بود که موافقین و مخالفین نظریه، به طور مستقیم مورد استدلال قرار داده اند.

اول: استناد به آیات برای اثبات نظریه ی تکامل

آیاتی که برای اثبات نظریه ی تکامل مورد استدلال قرار گرفته اند، به چند دسته تقسیم می شوند: 

الف: آیاتی که خلقت همه چیز را از آب می‌داند:  

1ـ «و جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلّ شَیءٍ حَیّ: و هر چیز زنده را از آب بوجود آوردیم.»(انبیاء/ 30)

استاد مشکینی با طرح آیه ی فوق می‌نویسند: «آیه ی  فوق دلالت بر آفرینش همه ی موجودات زنده اعم از نباتات و حیوانات از جمله انسان از «آب» دارد. پس اینجا قسمتی از عقاید قائلین به تکامل اثبات می‌شود.»[6]

سید قطب، اندیشمند مصری ‌نیز با ذکر آیه ی فوق آن را دلیل بر پیدایش حیات از آب می‌داند و اشاره می‌کند: این همان چیزی است که علم جدید بیان کرده که اصل حیوانات زنده از آب است و زندگی از آب دریا پیدا شده و سپس انواع و اجناس از آن پیدا شد. پس این مطلبی که داروین را بر آن تمجید می‌کنند، قرن‌ها قبل از او قرآن بیان کرده بود. [7]

بررسی:

در مورد این آیه بحث های مفصّلی شده که عبارتند از: (پیدایش انسان از نطفه ـ پیدایش نخستین موجود از آب ـ مادّه ی اصلی بدن موجودات آب است ـ مادّه ی اولیّه جهان، مایع آبگونه بوده)8 ] که فقط تفسیر اول با آیه ی فوق ناسازگار است. بنابراین می‌توان به صورت احتمالی گفت که این آیه دلالت بر مرحله ی اول خلقت موجودات در آب دریاها دارد. ولی این تنها تفسیر آیه نیست. [9 ]  

2ـ «و الله خَلقَ کُلَّ دابّةٍ مِن ماءٍ فمِنهُم مَن یَمشِی عَلَی بَطنِهِ و مِنهُم مَن یَمشِی عَلَی رِجلَینِ و مِنهُم مَن یَمشِی عَلَی أَربَعٍ یَخلُقُ اللهُ ما یَشَاءُ: و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفرید، ‌پس برخی از آنها بر روی شکم خود (خزندگان) و برخی بر دو پا و برخی از آنها بر چهار پای خود راه می‌روند، خداوند هر آنچه بخواهد می‌آفریند.»(نور/ 45)

استاد مشکینی در تفسیر این آیه می‌نویسد: «تفسیر «آب» به نطفه ی جنس نر، بر خلاف ظاهر آیه می‌باشد. بنابراین، ‌آیه، با این قول که منشأ پیدایش موجود زنده، «آب مخلوط با خاک» است - که مواد مساعد حیات در آن دو وجود دارد-  ‌بی‌انطباق نیست و بلکه رابطه ی نزدیکی بین آن دو می‌باشد. و مقدّم داشتن حیوانات «الماشی علی بطنه» (خزندگان) شاید به این علت باشد که معروف‌ترینِ این نوع جانداران «ماهی ها» هستند که نخستین موجودات زنده از لحاظ زمان آفرینش می‌باشند. و حیوانات خزنده ی خشکی، بعد از آنها پدید آمدند. ‌و منظور از «من یمشی علی رجلین»(دو پاها) انسان و پرندگان و برخی انواع میمون‌ها هستند. و همین آیه، ‌با آوردن عبارت کلی «علی رجلین» (بر دو پا) عقیده ی آنهائی را که انسان و سایر جاندران را دو نوع مستقل از هم می‌دانند باطل می‌سازد.»[10]

دکتر بی‌آزار شیرازی با توجه به علم فسیل‌شناسی و دیرین شناسی، ‌آیه ی 45 سوره ی نور را بر مراحل پیدایش حیوانات تطبیق می‌کند و می‌نویسد: «دوران اول: ‌فسیل‌های تریلوبیت‌ها، انواع مرجان‌ها، ماهیان زره‌دار، سوسماران، ماران، لاک‌پشتان و تمساح‌ها و خزندگان زمینی پدید آمدند. این حیوانات جزء آن دسته‌اند که بر شکم راه می‌روند: «فمنهم من یمشی علی بطنه».

دوران سوم: آثار نخستین پستاندران که در اواخر دوره دوم بوجود آمدند، ‌پیدا شده است. در این دوره پستانداران مثل اسب، گاو، ‌شتر، فیل و میمون، تنوع و کثرت پیدا کردند. و این حیوانات از آن دسته‌اند که بر چهارپا راه می‌روند: «و منهم من یمشی علی أربعة». [11]

بررسی:

1ـ در مورد بخش اول آیه 45 سوره نور «والله خلق کل دابة من ماء» بیان شد که سه تفسیر (آفرینش انسان از نطفه ـ پیدایش نخستین موجود از آب ـ ماده اصلی بدن موجودات آب است)[12] بیان شده است.  

2ـ تطبیق تقسیم‌بندی دوران‌های پیدایش گیاهان و حیوانات به سه قسمت آیه «فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین و منهم من یمشی علی اربع» صحیح به نظر نمی‌رسد؛ چرا که اینگونه انطباق با یافته‌های علمی ناسازگار است. چرا که در علوم زیست‌شناسی، میمون در دوره ی سوم پیدا شده است و طبق نظریه ی تکامل، انسان از ادامه ی نسل میمون‌ها بوجود آمد. در حالی که بر طبق آیه، حیواناتی که بر دو پا راه می‌روند (از جمله انسان) در دوره ی دوم قرار می‌گیرند. و این دو با هم تعارض دارد.

پس بهتر است بگوییم این آیه در صدد بیان تقسیمات موجودات زنده ی فعلی دنیاست که اینان برخی بر دو پا و برخی بر چهار پا و برخی بر شکم می‌روند. و جالب اینکه فقره ی دوم و سوم با «واو» بر فقره ی اول عطف شده است«فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین و منهم من یمشی علی اربع» که ترتیب و تفریح را نمی‌رساند. یعنی می‌تواند هر سه خزندگان، ‌دو پایان و چهار پایان با هم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند.

نکته ی دیگر این که شمارش حیوانات هم از باب حصر نیست بلکه بیان برخی مصادیق مهم است. وگر نه برخی حیوانات بیش از چهارپا دارند و برخی شنا می‌کنند ولی در آیه ذکری از آنها نشده است. پس سیاق آیه 45 سوره نور، سیاق آیاتی است که خلقت انسان را از آب معرفی می‌کند. [13 ]


88/6/21
2:56 عصر

سوش غیب(2)

بدست فصل رویش در دسته

معرفت وحیانی چه سنخ دانشی است؟

در زمینه ی معرفت وحیانی تحلیل های مختلفی صورت گرفته که ما به بیان سه نوع از این تحلیل ها همراه با نقد آنها می پردازیم:

تحلیل اول: تحلیل فلسفی وحی

برخی حکمای اسلامی به ویژه مشاییّان، تحلیل فلسفی از وحی کرده اند و وحی را بالندگی عقل نظری و عملی بیان کرده اند و اینکه پیامبر(ص) کسی است که تمام مراتب عقل نظری و عملی را در پرتو ارتباط با عقل فعّال، به فعلیت تامّ رسانده است و معرفت وحیانی، مرتبه ای از معرفت عقلانی تلقی شده است. این سخن ناشی از آن است که ایشان روح انسان را دارای سه نیرویِ حسّ مشترک، نیروی خیال و نیروی عقل می دانستند. مطابق این نگرش، جبرئیل که در زبان شرع وارد شده است، بر همین عقل هم تطبیق می گردد و پیامبران همان نخبگـان و افـراد نمونه ای اند که روحی قوی و ضمیری پاک دارند و معارف را بی واسطه دریافت می کنند.(8)

هر چند ارائه کنندگان این فکر کوشیده اند پیامبری و وحی را از راه و روش فلسفی ممتاز شمارند ولی به نظر می رسد که این تعبیر به صواب نزدیک باشد؛ چرا که اولاً: سیره ی عملی انبیاء، گویای این معنا نیست که آنها در خلال تأملات فلسفی به مرحله ای رسیده باشند که از عقل فعّال سود ببرند و آنان همواره خود را انسان های عادی مانند دیگران می دانستند که سخنان شان موهبت الهی و از عالم غیب است. (ابراهیم/ 11)

ثانیاً: حاصل این گفته، مساوات معرفت وحیانی و معرفت عقلانی است، در حالی که می دانیم طریق معرفت وحیانی به تمامی از راه ادراکات عقلی جـداست و محتـوای پیـام وحـی، هرگـز به اندیشه های متفکران خطور نکرده است.

ثالثاً: اگر این تفسیر درست باشد باید بپذیریم همه ی انسان ها مخاطب وحی، از طریق ارتباط با عقل باشند در حالی که کسی چنین سخنی را مطرح نمی کند. (9)

تحلیل دوم: تحلیل روانی

 برخی از دانشمندان جدید، بر اساس مبانی و داده های نوین علوم اجتماعی و روانشناسی، به منظور سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده ی وحی و نبوت، وحی را «تبلور شخصیت باطنی» و گاه«نبوغ احتمالی» می شمارند و منشأ آگاهی وحیانی را تراوش شخصیت باطنی آنها می دانند و اینکه آرمان های والای نفسانی، الهاماتی ویژه را درون آنها پدیدار ساخته است، به گونه ای که آن ها را حقیقت غیبی و وحی می پندارند.

در نقد این نظریه باید گفت که:

اولاً: پیامبران خود را نابغه و بالاتر از دیگران نمی دانستند و ایده های خود را به خدا نسبت می دادند. وجود نیروی شگفتِ روان، اثبات کننده ی این حقیقت نیست که سرچشمه ی دانش داعیانِ راستین وحی، روح باطنی و نبوغ اجتماعی ایشان است.

این سخن برگزیدگان الهی است که بی انتساب به نیروی خدایی، برای خود به طور مستقل هیچ ادعایی ندارند در حالیکه تمام نوابغ و مصلحان اجتماعی، آگاهی ها و فرضیه های خود را وابسته به فعالیت های ذهنی خود محسوب می کنند.

ثانیاً: نبوغ و ظهور شخصیت باطنی، همراه با محدودیت است ولی قلمرو وحی گسترده است و پیامبران اطلاعاتی گسترده از گذشته، حال و آینده داشته و مجموعه ی معلومات آنها، یکباره بروز می یابد ولی خصیصه نبوغ، تدریجی و با تجدیدنظر و تکمیل است.

ثالثاً: وحی در حال هوشیاری است نه غفلت. طرفداران نظریه ی شخصیت باطنی، پیش فرضشان این است که نیروی باطنی انسان، به هنگام تعطیل قوا و حواس ظاهری، فعّال می شود.(10)

تحلیل سوم: تحلیل عرفانی

مشابه تفسیر گذشته، نگرش دیگری است که فرایند وحی را در قلمرو الهام درونی و مکاشفه و تجربه ی نفسانی می فهمند. این بینش در چشم انداز دین پژوهی غالب متفکران غربی قرن حاضر مشاهده می شود.(11)

در چند مرحله به ارزیابی تبیین عرفانی وحی می پردازیم:

اولاً: الهام و کشف عرفانی در صدد شناختن یک رشته حقایقی است که فاقد هرگونه برهان قانع کننده است و اثر آن تنها در حیات فردی نمود می یابد در حالی که وحی، دریافت قوانین تشریعی جامع است که از سوی آفریدگار عالم با توجه به آگاهی از سیستم وجود انسان و نیازهای گوناگون او، افاضه شده است. این نوع دریافت، در متن خود دلایل و نشانه های کافی برای اثبات خود همراه دارد و همگان را به تأمل می خواند.(یوسف/ 158)

ثانیاً: در حالی که مکاشفات اهل سلوک صرفاً یک دریافت اجمالی و مبهم است، در نظر گیرنده ی وحیِ نبوی(قرآن)، این یقین نسبت به مبدأ خارجی فرستنده الهی وحی در کمال صراحت است.(یونس/37)

در وحی قرآنی، ما با انعکاس رابطه ای ویژه میان خدای سبحان و شخص پیامبر مواجهیم. این رابطه ی هوشیارانه حاکی از یک گفتگوی پیام رسانی متعالی میان ذات متکلمِ محیط بر تمام هستی و ذات مخاطب گیرنده ی فرمانبردار است که با آگاهی تمام و همراه با بیّنه، آن را دریافت می کند. « قُلْ إِنِّی عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَکَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ» (انعام/ 57)

از این رو طبیعت پدیده ی وحی تشریعی که همراه با هشیاری حضوری و عین الیقین است، تحت عناوین مُلهمات و مکاشفات صِرف که شامل حالات ذوقی ناشی از وجد و اندوه و تخیل است، نمی گنجد.

ثالثاً: نکته ی قابل توجه دیگر آن است که دریافت های متصوّفه و اهل طریقت، همچنان که ممکن است الهامات غیبی راستین باشد، می تواند رهاورد وسوسه های شیطانی نیز باشد.(12)

لذا تجربه ی کسانی که پیامبر یا پیشوای معصوم نیستند، اعم از کشف و شهود، رویا و... همگی نیازمند عرضه به میزان است تا صحّت و سقم آن ها آشکار و ارزش و قیمتشان پدیدار شود، همان گونه که روایات را باید بر قرآن کریم و سنت قطعی و بر اخبار متواتر عرضه کرد.(13)

 از اشارات قرآن کریم چنین بر می آید که مخاطبِ کشف، همیشه معصوم نیست؛ همانطور که القاء کننده ی الهامات، همیشه غیب رحمانی نبوده است. در برابر شهود واقعی، مکاشفات خیالی و شطحیات ناشی از تلقین مکرّر و نوسان روحی نیز بسیار است. بودا مدعی است که پس از مدت ها ریاضت به (نیروانا) رسیده و به حقیقت نایل شده، اما چه تضمینی برای صحت این ادعا وجود دارد؟(14)

برخی متصوفان مسلمان سخنانی دارند که نزد عقل و شرع پذیرفته نیست. (15) اما حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و فرستنده ی آن که خدای عزیز حکیم است، تمام ضمانت های لازم را برای صیانت آن تدبیر کرده است.

سوره ی جن، آیه 26، به صراحت تبیین کننده صیانت وحی از مبدأ صدور آن تا وصول به گیرندگان نهایی (مردم) در پرتو احاطه ی علم قیّومیِ خداوند است.

بدین سان هر چند ممکن است از نظر مفهوم لغوی، واژه ی وحی بر الهام و مکاشفه ی معمولی نیز اطلاق شود، ولی هیچ گاه نمی توان گفت که وحی همان الهام است؛ چرا که وحیِ تشریعیِ نبوی در اصطلاح، آن آگاهی فوق طبیعی است که قرین با عصمت الهی است و با علایم خاص خود آشکار می شود و هیچ گونه نظیری در غیر پیامبران ندارد.

نتیجه آنکه، غیر از متن قرآن و سخن مستند پیامبر اکرم(ص) که وحی تشریعی است و کلمات امامان معصوم(علیهم السلام) که مؤید به وحی تسدیدی است، سخن هر گوینده ی دیگری به دیده ی نقدپذیری تلقی شده و باید تحلیل گردد.(16)

 

 

 

منابع و مآخذ:

1- الخلیل بن احمدالفراهیدی/ترتیب کتاب العین/ تهران/ اسوه/ 1414 هـ.ق/ ج 3/ ص 1932

2- اسماعیل بن جمادبن حمادالجوهری/ الصحاح/ ج 3/ چاپ سوم/ دارالعلم الملایین/ 1404 هـ.ق/ ص 2519

3 - ابوالحسن احمدبن فارس/ معجم القایس اللغه/ بیروت/ دارالحلبل/ ج 6/ ص 93

4- سعیدی روشن محمدباقر/علوم قرآن/ قم/ موسسه امام خمینی/ چاپ 3/ سال 84/ ص 22

5 - مصباح یزدی محمدتقی/ راهنماشناسی/ قم/ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم/ 1367 ش/ فصل اول

6- طباطبایی محمدحسین/ مجموعه رسائ/ تهران/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ چاپ سوم/1370/ ص 46

7- همان/ ص 100

8- صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم/ الثوار الربوبیه فی المناهج السلوکیه/ تهران/ نشر دانشگاهی/ بی تا/ ص 344

طباطبایی محمدحسین / المیزان فی تفسیر القرآن/ قم/ موسسه النشر الاسلامی/ 1375 ش/ ص 261

9 - سعیدی روشن محمدباقر/ علوم قرآن/ ص 25

10- همان/ ص 33

11- هیک جان/ فلسفه دین/ ترجمه بهرام راد/ تهران/ نشر الهدیریا/ 1372/ ص 220

12- مکارم شیرازی ناصر/ پیام قرآن/ قم/ مدرسه الامام الامیرالمومنین/ 1360/ ص 296

13- ر ک: جوادی آملی عبدالله/ تفسیر انسان به انسان/ قم/ نشر اسراء/ چاپ دوم/ 1385/ ص 93

14- رابرت هو/ ادیان زنده جهان/ ترجمه عبدالرحیم گواهی/ تهران/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ 1369/ ص 96

15- تهرانی میرزاجواد/ عارف و صوفی چه می گویند؟/ کتابخانه بزرگ اسلامی/ چاپ سوم/ 1351/ ص 156

16- سعیدی روشن محمدباقر/ علوم قرآن/ ص 39


88/6/21
2:55 عصر

سروش غیب

بدست فصل رویش در دسته

سروش غیب (تحلیل ماهیت وحی)

مقـدمـه

واژه ای که مورد تحلیل قرار می گیرد یکی از واژه های مقدس در تمام ادیان الهی است. وحی از آن جهت قداست دارد که تنها طریق اتصال عالم شهود- جهت دریافت معارف دین- به عالم غیب بوده و از این راه است که بشرِ گرفتار و محبوس در عالم ماده، به عالم محیط ارتباط برقرار نموده، راه کمال و سعادت دنیوی و اُخروی را می یابد. بنابراین می توان گفت: وحی، در تمام ادیان آسمانی دارای نقش کلیدی و اساسی است؛ چرا که قوام بعثت و نبوت آورندگانِ ادیان الهی و پایه و اساس تمام شرایع حقّه به وحی است. وقتی ارتباط خداوند با بنده ای از بندگان شایسته اش از طریق دریچه ی وحی برقرار گردید و قوانین هدایت بشر در امر دین و دنیا بر او القاء شد، پدیده ای به نام دین و شریعت محقق می شود.

بدون شک پدیده ی وحی، مربوط به جنبه ی معنوی و روحی انسان است. لذا تا این بُعد از نظر یک مُحقِّق مجهول است، اثبات و تحقیق در مورد وحی ممکن نیست. علما و فلاسفه ی اسلامی که جهان بینی مغایر با جهان بینی مادی در مورد انسان دارند (و او را موجودی مرکب از روح و جسم می دانند و ابزار ادراک و علم را هم منحصر در جانب مادی نمی شمارند بلکه عقل را عمده ترین ابزار معرفت و شناخت می دانند) در تفسیر و تلقّی وحی نیز مشکلی ندارند و از طریق عقل و نقل به تفسیر و تبیین آن پرداخته و به نتیجه ی مطلوب نزد شرع و عقل دست یافته اند.

با توجه به مقدمه ی مزبور اکنون به بررسی واژه ی وحی پرداخته و به طور مختصر بعضی مسایل مربوط به آن را مورد تحلیل قرار می دهیم تا به حدّ امکان ماهیت این پدیده برای ما روشن گردد.

مفهـوم لغـوی وحـی

دانشمندان علم لغت برای واژه ی وحی موارد استعمال متعددی نقل کرده اند؛ مانند نوشتن، اشاره، پیام، الهام، کلام مخفی، (1)نوشته، کتاب. (2)

ابن فارس در باب ریشه ی وحی می نویسد: «وحی» (واو، حاء و حرف معتل یا) ریشه ای است که به عرضه ی دانش پنهانی یا غیر آن بر دیگری دلالت می کند و تمامی استعمال های واژه ی «وحی» به این ریشه بر می گردد.(3)

این نکته مورد توجه ارباب لغت قرار گرفته که جامع تمام معانی وحی همان «تفهیم و القای سریع و نهانی» است، چنانکه راغب اصفهانی ریشه ی«وحی» را «اشاره ی سریع» می دانند.(4)

کـاربـرد واژه  ی وحـی در قـرآن کریـم

«وحی» و مشتقّات آن به صورت اسم و فعل،72 بار در قرآن کریم استعمال شده است. از اشرف مخلوقات تا جماد از وحی الهی برخوردارند. وحی کننده، گاه خدا، گاه انسان و یا شیطان است. گیرنده ی وحی در برخی از آیات، پیامبر خدا و در مواردی دیگر، انسان های غیر پیامبر، زنبور عسل، آسمان یا زمین می باشد. در تمام این موارد به نحوی انتقال پنهان صورت گرفته است که ریشه ی اصلی و لغوی این واژه می باشد.

موارد کاربرد وحی به لحاظ معنایی در قرآن عبارتند از:

الف- تقدیـر الهـی در نظـام هستی(زلزال/4و5) ب- هـدایت غریـزی(نحل/ 68) ج- القـای شیطانـی (انعام/ 21) د- اشاره (مریم/ 11-10)   هـ- الهـام (قصص/ 7) و- پیام الهـی به فرشتگـان (انفال/ 12) ز- فرستـادن روح به پیامبـر (شوری/ 52) ح وحـی تسدیـدی یا تأییدی(انبیاء/73) ط- وحی تشریعی و ارتباط ویژه ی خدا با پیامبران (شوری/3) ی- رابطه ی مستقیم و بی واسطه ی خدا با پیامبر (شوری/ 51).

یادآوری این نکته ضروری است که به رغم اشتراک مفهومیِ وحی در کاربردهای گوناگون یاد شده، نمی توان مصادیق این کاربردها را حقیقتی واحد تصور کرد و از اطلاق واژه ی وحی به همه ی موارد، استنباط وجود امر مشترک کرد و ویژگی های یکی را برای مصداق دیگر نیز تعمیم داد.

مفهوم اصطلاحی وحی

کلمه ی (وحی) چه در معنای لغوی و چه در کاربردهای قرآنی، اختصاص به وحی تشریعی ندارد گرچه معنای اصطلاحیِ رایج و غالب آن همین است. در وحی الهی به پیامبران، همان خصیصه ی اصلی آگاهی بخشیِ رمزی و فوری وجود دارد. بدین سان معنای اصطلاحی وحی در علم کلام عبارت است از: «تفهیم یک سلسله حقایق و معارف (بینش های فکری و دستورات رفتاری متناسب) از طرف خداوند به انسان های برگزیده (پیامبران)، از راه دیگری جز طُرُق عمومی معرفت همچون تجربه و عقل و شهود عرفانی، برای ابلاغ به مردم و راهنمایی ایشان». (5)

حقیقت وحی

در ادامه این سئوال پیش می آید که حقیقت وحی چیست؟ آیا قابل درک کردن است؟

علامه طباطبایی(قدس ره) در این باره می فرماید: «مطلب شایان توجه آن است که شعور وحی نزد ما مرموز بوده و نسبت به چگونگی آن اطلاعی نداریم و چگونگی رسیدگی آن به این حقایق را نیز نمی فهمیم. یعنی یک ارتباط واقعی در میان محتویات دعوت دینی (از معارف و اخلاق و قوانین) وجود دارد که از فکر ما پوشیده است؛ زیرا اگر رابطه ی آنها بعینه همان بود که می فهمیدیم، بدون تردید شعور وحی که درک کننده ی آنهاست همان شعور فکری ما می شد، در صورتی که این طور نیست. پس باید گفت که نبی با شعور وحی، روابط مرموز آنها را درک کرده و در مقام تبلیغ ما با زبان خود ما سخن گفته و از روابط فکری ما استفاده می کند.(6)

با توجه به این مطالب، علّامه، حقیقت وحی را برای ما انسان ها مجهول می داند و اینکه از وحی، تنها برخی از آثار آن، که از آن جمله قرآن مجید می باشد، به ما رسیده است.(7)

اکنون جهت بازشناسی ماهیت وحیِ نبوی از غیر آن، اشاره ای به اقسام معرفت های بشر و مبادی آن می افکنیم تا روشن گردد که وحی از چه سنخ معارفی است.

مبادی دانش و معرفت انسان

مبادی دانش انسان، یا حسّ و تجربه است (که نخستین راه عمومی کسب معرفت برای انسان ها می باشد)، یا تفکر عقلانی خلّاق است که بی گمان یک سلسله از حقایق عالم، محصول تعقل محض است و در قرآن تعابیر فراوانی است که معیار انسان بودن را تعقل و خردورزی معرفی کرده است (زمر/ 17- 18) و سومین از مبادی دانش انسان، تجربه ی درونی و شعور باطنی است، که غیر از دو مبدأ یاد شده می باشد و یک امر وجدانی و بصیرت باطنی از اعماق حقایق است که با معیارهای تجارب علمی و براهین تطبیق نمی کند. ارزش معرفتیِ شناخت شهودی به مراتب برتر از شناخت ذهنی و حصولی است؛ چرا که معرفت شهودی شناختی بی واسطه، حضوری و دامن گستر است. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»(تکاثر/6-5)


88/6/18
4:21 عصر

جهان گرایی اسلام(2)

بدست فصل رویش در دسته

 

1- اسلام دین برتر:

دسته ای از آیات با تأکید بر تفوّق و برتری اسلام بر سایر ادیان، جهان شمولی اسلامی را به نمایش گذاشته است. این آیات خود بر چند دسته تقسیم می شوند:

الف: قرآن کتاب مُهیمن:

خداوند در قرآن کریم ضمن تصدیق کتاب های آسمانی گذشته، قرآن را مهیمن می خواند: «وأنزَلنا إلیکَ الکِتابَ بالحَقِّ مُصَدّقاً لما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتابِ و مُهیمِناً عًلًیه» (مائده/48)

اما مهیمن چیست؟ «هیمنه ی چیزی بر چیز دیگر این است که آن شیءِ مهیمن بر آن شیءِ دیگر تسلط داشته باشد. هیمنه، تسلط در حفظ و مراقبت آن شیء و تسلط در انواع تصرف در آن است.» (6)

قرآن نیز به عنوان آخرین آئین نامه ی اصلاح و ارشاد بشری، ضامن حفاظت از اصول کتاب های آسمانی گذشته بوده ولی در برخی جزئیات، اصلاحاتی انجام داده و اموری را نقض کرده و امور دیگری را افزوده است. «از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتاب های آسمانی پیش، مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند، لفظ مهیمن بر آن اطلاق گردیده است.» (7)

و البته لازمه ی طبیعی تکامل تدریجی سایر ادیان و لازمه ی ضروری دین خاتم است که بتواند اصلاحاتی را متناسب با ساختار وجودی مخاطبین خود به عمل آورد.

ب: فرا خوانی اهل کتاب به اسلام:

دین مبین اسلام بر طبق ادعای جهان گرایی خود، نه تنها انسان های مشرک و فاقد دین را به خود فرا می خواند، بلکه از صاحبان ادیانِ پیش تر دعوت می کند که به آخرین برنامه ی الهی گردن نهاده و تسلیم فرامین متعالی اش شوند.

قرآن کریم ضمن تأکید بر پیوستگی و انسجام جریان نبوت و شأن هدایت گری انبیاء، از تمامی پیروان ادیان گذشته می خواهد که پیامبر اسلام را به عنوان بشیر و نذیر از جانب پروردگار پذیرا باشند: «یا أهلَ الکِتاب قَد جائَکُم رَسولاً یُبیّن لَکُم علی فَترَهِ مِن الرُّسُل اَن تَقوُلوُا ما جائَنا مِن بَشیرٍ و لا نَذیرٍ فَقَد جائَکُم بَشیرٌ و نَذیرٌ: ای اهل کتاب! رسولی از  ما به سوی شما آمده است که پس از عصر فترت پیامبران، احکام او را برای شما روشن می سازد تا مگویید که نه پیامبر بشارت دهنده و نه هشدار دهنده ای به سوی ما نیامده. آری! پیامبر بشیر و نذیری به سوی شما آمد»(مائده/19).

چنانچه در آیه ی دیگری، اسلام آوردن اهل کتاب را مایه ی هدایت آنها می شمارد:«قُل لِلّذینَ اوُتوُا الکِتابَ و الاُمّیّینَ أاَسلَمتُم فَاِن أسلَموُا فَقَد اِهتَدوُا: به اهل کتاب و قوم مشرک بی کتاب بگو: آیا اسلام می آورید؟ اگر اسلام آوردند به تحقیق هدایت شده اند»(آل عمران/ 20)

ج: امضای میثاق نامه در پیروی از اسلام:

قرآن برای برتری دین اسلام بر سایر ادیان به پیمانی که خداوند از انبیاء پیشین برای ایمان آوردن و یاری رساندن به آخرین سفیر خود گرفته اشاره می کند و روی گردانی از رسالت پیامبر اسلام را مساوی با فسق می داند: «وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَ أَنَاْ مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ * فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(آل عمران/81 و82) و درست در همین راستاست که در کتاب های آسمانی پیشین، به آمدن پیامبر آخرالزمان بشارت داده شده و مردم را به قبول آئین او فرا خوانده اند.

د: وعده ی پیروزی اسلام:

در راستای حمایت الهی از آخرین نور هدایت و صحیفه ی کامل ارشاد بشری، خداوند ضمن معرفی اسلام به عنوان دین حق، خود را پشتیبان دینش معرفی کرده و آینده ی پیروزی را برای اسلام نوید می دهد: «هُو الّذی أرسَلَ رَسوُلَهُ بِالهُدی و دینَ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلی الدّینِ کُلُّه و لَو کَرِهَ المُشرِکوُن: او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ی ادیان پیروز گرداند حتی اگر مشرکان ناخوش داشته باشند.» (صف/9)

2-       اسلام دین آخرین:

در دسته ای دیگر از آیات قرآنی، ضمن تأکید بر معنای ظاهری و عامّ اسلام (یعنی تسلیم شدن و فرمانبرداری از ذات احدیت)، به معنای خاص و مصداق بارز آن منتقل شده و دین اسلام را به عنوان تنها دین خداپسند معرفی نموده و بر نپذیرفته شدن سایر ادیان با وجود اسلام، تصریح شده است. قرآن می فرماید: «أفَغَیرَ دینَ اللهِ یَبغوُن و لَهُ أسلَمَ مَن فِی السَّمواتِ و الأرضِ طَوعاً و کَرهاً» در اینجا معنای اسلام توسعه داده شده و آنچه که در آسمان ها و زمین است، مسلمان به معنای تسلیم در برابر فرمان او معرفی شده اند و در ادامه اینگونه فرموده است: «مَن یَبتَغ غَیرَ الاِسلامَ دِیناً فَلَن یُقبَل مِنهُ و هُو فِی الآخِرَهِ مِن الخاسِرین»(آل عمران / 85) «و به این ترتیب از معنای عام اسلام به عنوان یک اصل کلی که همان تسلیم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن یعنی آیین اسلام منتقل می شود که نمونه ی کامل و اکمل آن است.» (8)

این آیه بر نپذیرفته شدن سایر ادیان با وجود دین کامل اسلام تاکید  می فرماید و جویندگان راهی غیر از اسلام را تهدید به عذاب در آخرت می کند.

3-      جاودانگی اسلام:

 از جمله مؤلّفه هایی که بر جهانشمولی و جهان گرایی اسلام دلالت دارد، خلود و جاودانگی آن به عنوان عامل هدایت بخش بشریت است. رسالت هدایت گری اسلام، همه ی دوره های بشری را تا آخرالزمان شامل است و محدودیت زمانی ندارد. برای روشن شدن همین مطلب است که قرآن کریم خود را کتاب آسمانیِ غیر قابل نسخ و پیغمبر اکرم را خاتم انبیاء و دین اسلام را مشتمل بر همه ی وظایف می داند. چنانکه می فرماید: «إنَّه لَکِتابٍ عَزیزٍ لا یَأتیهِ الباطِلِ مِن بَینَ یَدیهِ و لا مِن خَلفِه: کتابی که در اکنون و آینده اش باطل در آن راه نمی یابد.»(فصلت/40-41) و می فرماید:«ما کانَ مُحمّداً أبا أحَدٍ مِن رِجالِکُم و لکِن رَسوُلُ اللهِ و خاتَمَ النَّبیِّین» (احزاب/40) نظریات علمی نیز نشان می دهد که زندگی جامعه ی انسانی در این جهان، ابدی نیست و طبعاً تکامل نوع وی نامتناهی نخواهد بود و از این روی کلیات وظایف انسانی از جهات اعتقاد و عمل، ناگزیر در مرحله ای متوقف خواهد شد. بالتّبع نبوت و شریعت نیز روزی از جهت کمال اعتقاد و توسعه ی مقررات عملی به مرحله ی آخر رسیده و ختم خواهد گردید.» (9)

قرآن با معرفی پیامبر اسلام به عنوان خاتم پیامبران، کمال نهایی شریعت را نوید می دهد؛ چنانکه با صراحت تمام، دین اسلام را دین قیّم و استوار می خواند: «ذلِکَ الدّینُ القَیّم و لکِن اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَموُن» (روم/30)

4-      جامعیت اسلام:

ادعای اسلام بر جامعیت و همه بُعدی بودن خود، شاخصه ی دیگری است که جهان گرایی اسلام را تحکیم می بخشد. زیرا اساساً یکی از دلایل تعدد شرایع و آمدن یکی از پس دیگری آن است که دین سابق به جهت مقتضیات عصر و قابلیت های مردم زمانه ی خود، دارای نقصان هایی بوده است که آئین جدید آنها را برطرف نموده و ارتقاء می بخشد. و اگر در دینی همه ی نیازها و ضرورت ها لحاظ شده باشد، دیگر نیازی به آمدن شریعت جدید برای جهانیان احساس نمی شود و هر کسی یا جامعه ای که طالب هدایت باشد باید از آن پیروی کند. این ادعای جامعیت و در نتیجه جهانشمولی، در دین اسلام موجود می باشد. همه ی عرصه های فکری و عملی، فردی و اجتماعی در زندگی انسان ها در حوزه ی رسالت اسلام می گنجد و اسلام قدرت پاسخگویی به همه ی نیازهای عصرها و نسل ها را دارد. قران کریم در آیاتی به صورت کلی جامعیت و شمول خود را بیان نموده و می فرماید: «لا رَطبٍ و لا یابِسٍ اِلّا فِی کتابٍ مُبِینٍ»(انعام/ 59) و یا در تعبیر دیگری بیان می دارد: «ما فَرّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیءٍ: ما هیچ چیز را در کتاب فرو گذار نکرده ایم»(انعام/ 38) و یا تبیان و روشن گر خواندن قرآن برای همه چیز، دلالاتی روشن بر ادعای جامعیت اسلام به شمار می آید.

5- جهانی بودن معجزه پیامبر(ص) :

پیامبران برای تحکیم و اثبات ادعاهای خود، از جانب خدا دست به امور خارق العاده ای می زدند که معجزه نام داشت و هر پیامبری با توجه به دغدغه ی فکری مردم زمانه ی خود، معجزه ای متناسب با آن ارائه می کرد. در زمان ظهور اسلام نیز به شهادت تاریخ، عرب آن روز به بالاترین درجات فصاحت و بلاغت رسیده بود و در شیرینی زبان و روانی بیان، پیشتازان میدان سخنوری شمرده می شدند. به همین جهت معجزه ای متناسب با فضای فکری و اجتماعی مردم آن زمان برای پیامبر اسلام(ص) قرار داده شد. جنس معجزه ی پیامبر(ص) با معجزات سایر انبیاء تفاوت داشته و خاصیت جهانی دارد. زیرا معجزه ی انبیاء دیگر، فقط مختص زمان خودشان بوده و در بیننده و یا شنونده ی مؤمنِ به آن دارای اثر بخشی است ولی معجزه ی پیامبر(ص) یعنی قرآن به لحاظ ساختار کتبی آن، قابل دسترسی برای همه ی زمان ها و مکان ها می باشد. قرآن کریم از زبان پیامبر(ص) این خاصیت قرآن را یادآور شده و می فرماید: «و أوحی إلی هذا القُرآنَ لِاُنذِرَکُم بِه و مَن بَلَغ: این قرآن بر من وحی شده است که بدان شما را و هر کسی را که این پیام به او برسد هشدار دهم.»(انعام/ 19)  واژه ی (مَن بلَََغ )«بر این دلالت دارد که رسالت آن حضرت، عمومی و قرآنش ابدی و جهانی است. و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خود او می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند نیست. آیه ی شریفه دلالت می کند بر اینکه قرآن کریم حجت ناطقی است از ناحیه ی خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق علیه باطل احتجاج می کند.»(10)

 کتابت و نامه لازم نیست که به زبان آن ملت باشد بلکه اگر مضامینی شامل و حجتی کامل باشد، کفایت می کند. درست به همین جهت است که رسول گرامی اسلام به مردم اقوام و ملل مختلف از جمله مردم ایران نامه می نوشتند و آنها را دعوت به اسلام می کردند در حالیکه زبان آنان غیر از زبان وحی و قرآن بود.

بنابراین جنس معجزه ی پیامبر نیز دلیل دیگری بر جهانی بودن اسلام و پیام های نورانی آن در طول تاریخ بشر و پهنه ی زمان است.  

منابع فصل اول:

1-   عماد افروغ/ مجموعه مقالات جهانشمولی اسلامی و جهانی سازی / ج1/ به اهتمام سید طه مرقانی/ مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی / 1382/ تهران ص49

2- پیشین/ مقاله ی سید حسن عصمتی / تهران ص49

3- تفسیر نمونه/ جمعی از محققین / ج 18 /ص92/ج3/ ص158

4و 5- نور الثقلین/ شیخ علی بن جمعه العروسی الخویزی/ موسسه تاریخ العربی/ بیروت/ لبنان/ چاپ اول ص116

6- تفسیر نمونه/ ج4/ ص470

7- المیزان/ ج5/ ص570

8- تفسیر نمونه/ ج2/ ص645

6-        شیعه در اسلام/ محمد حسین طباطبایی/ چاپ 12/ دفتر انتشارات اسلامی /1376/ ص144

7-      المیزان/ محمد حسین طباطبایی/ انتشارات اسلامی / ج 5/ ص52


88/6/18
4:20 عصر

جهان گرایی اسلام(1)

بدست فصل رویش در دسته

                                                جهان گرایی اسلام و جهانی شدن

بخش دوم: جهان گرایی اسلام

اشاره: در بخش اول مقاله ی «جهان گرایی اسلام و جهانی شدن» به کلیات و مقدمات بحث پرداختیم. بر اساس طرح کلی مقاله در این شماره به اثبات ادعای جهان گرایی اسلام از نگاه کتاب آسمانی قرآن خواهیم پرداخت.

                                      ***********************

در دوران سرعت و ارتباطات، گرچه فرهنگ ها و تمدن های مادی همچون مدرنیته و لیبرالیسم به عنوان منادیان بی بدیل جهانی شدن یکه تازی می کنند اما ادیان الهی نیز به دلیل خصوصیات ذاتی که در خود نهفته دارند، پیش از تمدن های بشری مدعی جهانگرایی بوده اند؛ زیرا ادیان بزرگی چون ادیان ابراهیمی بر ارزش های والای الهی و انسانی تکیه دارند که ماهیتاً ارزش های مطلق بوده و محدودیت زمانی و مکانی نمی پذیرند. پس در درون مایه ی ادیان، خصلت جهانی و همگانی بودن نهفته است و اسلام نیز که آخرین دین الهی به شمار می آید، با قدرت و قوّت و اطمینان خاصی این هدف بزرگ را دنبال می کند.

در بررسی آیات نورانی قرآن کریم به عنوان اصلی ترین منبع تفکر اسلامی، با آیاتی مواجه می شویم که ادعای جهانشمولی و عالمی بودن اسلام را به صراحت بیان داشته و برای پیام توحیدی و انسانی خود، هیچ گونه مرز جغرافیایی و فرهنگی بر نمی شمرد. جهان گرایی اسلام از چند دسته از آیات قابل برداشت است:

1-   خطابات عام و همگانی

اگر لازمه ی ابتدائی جهانی بودن و تفکر جهانشمول را مخاطب قرار دادن انسان با قطع نظر از هر گونه تعلقات سرزمینی و نژادی و فرهنگی بدانیم، قرآن کریم سرشار از خطاباتی است که این لازمه را فریاد زده و از واژگان بین المللی به وفور بهره جسته است. «مخاطب اصلی قران در وهله ی اول (ناس) یا مردم هستند. بنابراین در این کره ی خاکی هر کسی با هر پیشینه ای می تواند مخاطب قرآن باشد.» (1)

 قرآن کریم برای بیان واقعی ترین جهان بینی ها و ایدئولوژی ها و نگاه معرفت شناسانه به جهان و انسان، از این واژگان بهره برده است: «یا ایّها النّاس أعبُدوُا ربَّکُم الّذی خَلقَکُم و الّذینَ مِن قَبلِکُم: ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان تان را آفریده است، بپرستید» (بقره /21)

«یا أیّها النّاس اُذکُروا نِعمَت اللهِ عَلیکُم هَل مِن خالِقٍ غَیرَ الله یَرزُقُکم مِنَ السّماءِ و الأرض: ای مردم! نعمت الهی را بر خودتان یاد آورید، آیا آفریدگاری غیر از خداوند هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟» (فاطر/3)

«یا ایّها النّاسُ إنّکَ کادِحٌ إلی رَبّک کَدحاً فَمُلاقیه: همانا ای انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده ای و به لقای او نایل خواهی شد» (انشقاق /6)

2-  پیامبر، رسول جهانی:

روشن ترین آیه ای که ضمن بهره گیری از خطاب عمومی، صراحت و تأکید ویژه ای بر جهانشمولی اسلامی دارد، آیه ی 158 از سوره اعراف است. در این آیه «پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) پیام قرآنی خود را که همان وحی الهی است، با ویژگیِ ابدیت برای تمامی بشریت اعلام کرده است و از زبان قرآن فرموده است: یا ایّها النّاسُ إنّی رَسوُلُ اللهِ إلیکُم جَمیعاً» (2)

این آیه با استفاده از واژگان عمومی مثل (ناس) ضمن بیان یکپارچگی و انسجام انسانی، فرامکانی و فرازمانی بودن و در نهایت، ابدیّت پیام قرآنی را نیز با واژه ی(جمیعاًً) مورد تأکید قرار می دهد و پیامبر گرامی اسلام را قطبی نورانی برای تمام قرن ها و اعصار بشری می شمارد.

در آیه ی 28 از سوره ی مبارکه ی سبأ نیز رسالت جهانی پیامبر(ص) مورد تأکید قرار گرفته است. خداوند می فرماید: و ما أرسَلناکَ الّا کافّ? لِلنّاسِ بَشیراً و نَذیراً و لکِن أکثَرَ النّاسِ لا یَعلَموُن.

 «گر چه در تفسیر (کافّه) بین مفسرین اختلاف نظر است ولی اکثر مفسرین کافّه را به معنی جمع کردن و مجموع گرفته و عمومیت دعوت پیامبر را برداشت می کنند. ضمن آن که روایات متعددی که در تفسیر آیه از شیعه و سنی نقل شده نیز عمومیت و جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام (ص) را تقویت می کند»(3)

در تفسیر نورالثقلین در ذیل آیه ی شریفه، حدیثی از امام صادق(ع) ذکر شده است که فرمود: «إنّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی أعطی مُحمّداً شَرائِعَ نوُح و ابراهیم و موسی و عیسی و اَرسَلَه کافّه إلی الأبیَضِ و الأسوَدِ و الجِنِّ و الأِنسِ»(4)

در حدیث دیگری ابوطالب از پیامبر(ص) سئوال می کند: «یا اِبنَ الأخِ! إلی النّاسِ کافّهً أرسَلت أم إلی قومِکَ خاصَّه؟ قال: لا، بَل إلی النّاسِ اَرسَلت کافّه، الأبیَض و الأسوَد و العَربی و العَجَمی، و الّذی نَفسی بِیَدِه لَأدعُوَنَّ إلی هذا الأمرِ الأبیَض و الأسود و مَن علی رؤوسِ الجِبالِ و مَن فی لُجَجِ البِحارِ ولَأدعُوَنّ اَلسِنَه فارس و الرُّوم» (5)

 در سوره ی مبارکه انبیاء، آیه 107 نیز دایره ی رسالت پیامبر، جهانی و بین المللی تعیین گردیده است. خداوند خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «و ما أرسَلناکَ إلّا رَحمَهَ لِلعالَمین» جمع بسته شدن (عالمین) با الف و لام، مبیّن آن است که پیامبر برای هدایت همه ی جماعت های بشری مبعوث گردیده است و هرگز به مرزهای جغرافیاییِ کشوری که پیامبر اسلام در آن مبعوث گردیده یا به زبانی که پیام الهی را به بشر رسانده، اختصاص ندارد.

3-    قرآن کتاب جهانی :

دسته ای دیگر از آیات که جهان گرایی و عالمی بودن اسلام را می توان از آنها برداشت نمود، آیات مربوط به جهانی بودن قرآن است. قرآن کریم خود را پندآموز برای عالمیان (ذِکرٌ لِلعالَمین) هشدار برای همه ی انسان ها (نَذیراً لِلبَشَر) پیام رسان همه (بَلاغٌ لِلنّاسِ) راهنمای عموم مردم (هُدیً لِلنّاسِ ) و برهان و نوری آشکار برای همه ی مردم می داند.


<      1   2   3   4   5      >